روایت کمتر شنیده شده از انس شهید باکری با ذکر و دعا
در آخرین روزهای اسفند، گروهی از رزمندگان آمادهی عملیاتی حساس در جبههی بصره بودند. مهدی، فرماندهی آنها، انسانی وارسته و دعاگویِ همیشگی بود. لحظاتی پیش از آغاز عملیات، او با لحنی آرام و قلبی سرشار از ایمان، یارانش را به یاد خدا و توسل به او فراخواند. مهدی، پیش از حرکت، اذکار و دعاهای مخصوصی را برای لحظات مختلف عملیات آماده کرده بود؛ از ذکر “لا حول و لا قوه الا بالله” در هنگام حرکت تا تکرار “الله اکبر” و “لا اله الا الله” در لحظات نبرد.
موضع آنها، پشت سیلبند دجله، فاقد هرگونه سنگر و پناهگاه بود. آتش دشمن از زمین و هوا بر سرشان میبارید. حتی بمباران هوایی سنگینی توسط هواپیمای توپولف روسی، جان رزمندگان را تهدید میکرد. در میان این آشوب و بمباران شدید، مهدی آرام و مصمم، در گوشهای نشسته و با لبانی زمزمهکنان، به راز و نیاز با پروردگارش میپرداخت.
یکی از رزمندگان سراسیمه به سوی او رفت و از او چاره جویی کرد. پاسخ مهدی، پر از توکل و اعتماد به قدرت الهی بود: «ما اینجا چیزی نداریم جز خدا؛ پس او را بخوانیم.»
در لحظات آخر، هنگامی که موجی از گلولهها به سمت او روانه شد، مهدی با زمزمهی آیهای آشنا از قرآن کریم (“الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه”)، شجاعانه به دفاع از میهن خود پرداخت و به شهادت رسید.
لحظاتی بعد، در حال انتقال پیکر پاکش به عقب، مهدی با دستان به سوی آسمان بلند شده و زمزمهی “الله الله الحمدلله” بر لبانش جاری بود. ناگهان، اصابت موشک آرپی جی قایق را به هوا فرستاد و روح بلند مهدی را به سوی معبودش پرواز داد. این روایت، از زبان جمشید نظمی، همرزم شهید مهدی باکری، نقل شده است.